کدامین راه؟

هرکه ناموخت از گذشت روزگار * هیچ ناموزد زهیچ آموزگار

کدامین راه؟

هرکه ناموخت از گذشت روزگار * هیچ ناموزد زهیچ آموزگار

واکنش سایت حوزوی به ادعای مدیریت یارانه ها توسط امام زمان

ابی الله ان یجری الأشیاء الا باسبابها فجعل لکل شی سبباً – کافی، باب معرفة الامام و الرد الیه، روایت هفتم-. اسباب عادی اداره‌ی یک کشور انتخاب رئیس و گروهی برای اداره‌ی آن و شور و مشورت و تصمیم‌گیری آنان برای تأمین معیشت و امنیت و حل مشکلات و پیش‌رفت و … است. مدیر این کشور چه مؤمن باشد و چه کافر باید بر اساس قوانین حکومت‌داری فرمان‌روائی کند و تصمیمات وی سبب پیش‌رفت یا پس‌رفت و تعالی یا نابودی کشور است.

ادامه مطلب ...

مسیح مصلحی که به جرم آشوب‌گری بر علیه امپراتوری روم مصلوب شد

عیسی مسیح یا عیسی ناصری شخصیت مرکزی مسیحیت یکی از بزرگترین دین دنیاست. در باورمسیحیان عیسی تجسم خدا در جسم انسانی وآغازگر جریان مسیحیت است. او در شهر بیت‌لحم از شهرهای ایالت ناصره منطقه یهودیه به دنیا آمد. مسلمانان به عیسی به عنوان یک پیامبر باور دارند و برخی از دیگر مذاهب نیز او را شخصیت مهمی درنظر می‌گیرند.منابع اصلی برای بررسی زندگی عیسی درمسیحیت چهار انجیل رسمی هستند،اکثر پژوهشگران معتقدند که عیسی یک یهودی از ناحیه «جلیل» در شمال فلسطین بود که از او به‌عنوان یک معلم و شفابخش یاد می‌شد. محققین اغلب اتفاق نظر دارند که او توسط یحیی غسل تعمید یافته و در اورشلیم تحت فرمان پنطیوس پی لاطس و به جرم آشوب‌گری  بر علیه امپراتوری روم مصلوب شد.

اشارات به عیسی، در منابع یهودیدر تَلْمود بابِلی چنین می‌خوانیم:«چنین تعلیم داده شده‌است:در شب عید فِصَح، یَشوع(تلفظ عبری نام عیسی) را به دارآویختند. و یک منادی برای مدت چهل روز در مقابل او می‌رفت و می‌گفت: «او قرار است سنگ‌سار شود، زیرا مرتکب جادوگری شده، اسرائیل را گمراه کرده‌است. اگر کسی چیزی دارد که در دفاع از او بگوید، بیاید و شهادت خود را ارائه دهد.» اما چون چیزی به نفع او یافت نشد، او را در شب عید فِصَح به دار آویختند.»

اشاراتی به عیسی در منابع رومی :  

کُرنِلیوس تاسیتوس (حدود ۱۲۵-۵۵میلادی)در کتاب خود با عنوان «نوشته‌های تاریخی» می‌نویسد:«هیچیک از تَسَلیات انسانی، هیچیک از هدایای شاهزادگان، و نه هیچ قربانی که می‌شد به خدایان تقدیم کرد، نتوانست نِرون را از رنج رسوایی ناشی از شایعه دخالت او در آتش‌سوزی ویرانگر روم تسلی دهد. از اینرو، برای سرکوب این شایعه، او به دروغ افرادی را متهم ساخت که مسیحی خوانده می‌شدند و به خاطر خطاهای هولناکشان مورد نفرت بودند، و ایشان رابا بدیع‌ترین شکنجه‌ها مجازات کرد. کریستوس(مسیح بنیان‌گذار این طریقت،به دست پُنطیوس پیلاطُس، فرماندار یهودیه در دورهٔ امپراتوری طیباریوس،اعدام گردیده بود. اما این خرافهٔ مرگبار که برای مدتی سرکوب شده بود، بار دیگراشاعه یافت، نه تنها در یهودیه که محل آغاز این بدعت، بلکه در شهر روم نیز.» 

مارا بارسراپیون فیلسوفی اهل سوریه درسال 70 میلادی و احتمالاً پیرو مکتب رواقی می‌نویسد: «چه نفعی عاید آتِنیان شد وقتی سُقراط را به مرگ سپردند؟ مگر نه اینکه قحطی و طاعون به عنوان مجازاتِ خطایشان بر آنان نازل شد؟ چه نفعی بردند مردان سامون که پیتاگوراس را سوزاندند؟ مگر نه اینکه در یک لحظه شن سرزمینشان را پوشاند؟ چه نفعی عاید یهودیان شد وقتی که پادشاه دانایشان (مسیح)را به قتل رساندند؟ مگر نه اینکه حکومتشان درست پس از آن از میان رفت؟ خدا به حَقْ انتقام این سه مرد دانا را گرفت: آتِنیان از گرسنگی هلاک شدند؛ شهرِ سامون را دریا پوشاند؛ یهودیان کاشانه‌شان ویران شد و از سرزمین خود رانده، در دنیا پراکنده شده‌اند. اما سُقراط برای همیشه نَمُرد؛ او در تندیس هیرا زندگی می‌کند. آن پادشاه دانا (مسیح) نیز برای همیشه نَمُرد؛ او در تعالیمی که داد زندگی می‌کند.»


 


 

بر ظالمان تکیه ننمایید،


هود : 112   فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَکَ وَ لَا تَطْغَوْاْ  إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ پس همان‏گونه که فرمان یافته‏اى، استقامت کن و همچنین کسانى که با تو بسوى خدا آمده‏اند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام مى‏دهید مى‏بیند

هود : 113   وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ

و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب مى‏شود آتش شما را فرا گیرد و در آن حال،هیچ ولىّ و سرپرستى جز خدا نخواهید داشت و یارى نمى‏شویدبنا بر این، رکون به سوى ستمکاران، یک نوع اعتمادى است که ناشى از میل و رغبت به آنان باشد، حال چه این رکون در اصل دین باشد، مثل اینکه پاره‏اى از حقایق دین را که به نفع آنان است بگوید، و از آنچه که به ضرر ایشان است دم فرو بندد و افشاء نکند، و چه اینکه در حیات دینى باشد مثل اینکه به ستمکاران اجازه دهد تا به نوعى که دلخواه ایشان است در اداره امور مجتمع دینى مداخله کنند و ولایت امور عامه را به دست گیرند، و چه اینکه ایشان را دوست بدارد و دوستیش منجر به مخالطت و آمیزش با آنان شود و در نتیجه در شؤون حیاتى جامعه و یا فردى از افراد اثر سوء بگذارد.و کوتاه سخن، رکون به این معنا است که در امر دین و یا حیات دینى طورى به ستمکاران نزدیک شود که نزدیکیش توأم با نوعى اعتماد و اتکاء باشد، و دین و خدا و یا حیات دینى را از استقلال در تاثیر انداخته، و از آن پاکى و خلوص اصلیش ساقط کند و معلوم است که نتیجه این عمل این است که راه حق از طریق باطل سلوک شود، و یا حق با احیاى باطل احیاء گشته و بالأخره به خاطر احیائش کشته شود.دلیل ما بر این معنایى که کردیم این است که خداى تعالى در خطابى که در این آیه دارد، که خود تتمه خطاب در آیه قبلى است جمع کرده میان رسول خدا (ص) و مؤمنین از امتش، و شؤونى که هم مربوط به آن جناب و هم به امت اوست، همان معارف دینى و اخلاق و سنت‏هاى اسلامى است از جهت تبلیغ و حفظ و اجراء و تطبیق حیات اجتماعى بر آن، و همچنین عبارت است از ولایت امور مجتمع اسلامى، و شناخته شدن افراد به عنوان یک فرد مسلمان، در صورتى که به آن سنت‏ها عمل کند. بنا بر این، نه پیغمبر مى‏تواند در این امور به ستمکاران رکون کند و نه امت او.بعلاوه، کاملا روشن است که این دو آیه مورد بحث به منزله نتیجه‏اى است که از داستانهاى ملت‏هاى ستمکارى استنتاج شده که خداوند به جرم ستمهایشان آنها را هلاک نموده است. این دو آیه متفرع بر آن داستانها و ناظر به آنها است، و ظلم آن ملتها تنها شرک ورزیدن و بت پرستیشان نبود، بلکه از جمله کارهاى نکوهیده آنها که خداوند از آن نکوهش کرده پیروى از ستمکاران بوده، که نتیجه‏اش فساد در زمین بعد از اصلاح آن مى‏شد، و آن فساد عبارت بود از رسمیت دادن به سنت‏هاى ظالمانه که والیان جور باب کرده بودند و مردم هم از آنها پیروى مى‏کردند.  المیزان

آن‏چه ما با قرآن کرده‏ایم

قرآن! من شرمنده‏ی تو ام

ازهشدارهای دیروزِ دکتر علی شریعتی تا امروزِ ما؛آیا پایانی بر این انحرافات متصور است؟؟!!. 

قرآن! من شرمنده‏ی توام اگر از تو آواز مرگی ساخته‏ام که هر وقت در کوچه‏مان آوازت بلند می‏شود، همه از هم می‏پرسند «چه کس مرده است؟»

چه غفلت بزرگی که می‏پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است.

قرآن! من شرمنده‏ی توام اگر تو را از یک نسخه‏ی عملی به یک افسانه‏ی موزه‏نشین مبدل کرده‏ام.

یکی ذوق می‏کند که تو را بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق می‏کند که تو را فرش کرده،‌ یکی ذوق می‏کند که تو را با طلا نوشته، ‌یکی به خود می‏بالد که تو را در کوچک‏ترین قطع ممکن منتشر کرده و… آیا واقعاًخدا تو را فرستاده تا موزه‏سازی کنیم؟

قرآن! من شرمنده‏ی توام اگر حتی آنان که تو را می‏خوانند و تو را می‏شنوند،‌ آن‏چنان به پایت می‏نشینند که خلایق به پای موسیقی‏های روزمره می‏نشینند... اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند، مستمعین فریاد می‏زنند «احسنت…!» گویی مسابقه‏ی نفس است…

قرآن!‌ من شرمنده‏ی توام اگر به یک فستیوال مبدل شده‏ای؛ حفظ کردن تو با شماره‏ی صفحه. خواندن تو از آخر به اول،‌ یک معرفت است یا یک رکوردگیری؟ ای کاش آنان که تو را حفظ کرده‏اند، ‌حفظ کنی، تا این‏چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند.   خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو؛ آنان که وقتی تو را می‏خوانند چنان حظ می‏کنند،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است.

ماهیت استبداد وراه کار دفع ورفع آن

علت تاخیر آن بود که آنچه می خواستم نمی توانستم وآنچه می توانستم مطلوب ومنظور نبود ودرشرایط فعلی ، فعلی بایسته می بایست لذا به گذشته گذشتم وبه خیال خود دوای درد را یافتم که ازگذشته های دور گرفتار آنیم ورهایی نتوانیم .درچند نوبت به عرض شما معروض می دارم باکمال خضوع وخشوع                         

ادامه مطلب ...