-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 تیرماه سال 1394 00:10
مدتی این مثنوی تاخیر شد مهلتی بایست تا خون شیر شد تا نزاید بخت تو فرزند نو خون نگردد شیر شیرین خوش شنو سلام بر دوستان خوب و مهربان که ما را در این وبلاگ پی گیری می کنند و گلایه از عدم پی گیری خاطرات داشتند به پاس لطف دوستان بنا دارم ادامه کار را به امید خدا آغاز کنم تا چه پیش آید... سیزده سالگی و کلاس ششمی شدن چه...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من دستفروش
یکشنبه 14 آبانماه سال 1391 00:28
دوازده سالگی وکلاس پنجمی شدن، چیزی که سال های اول مدرسه بنظرم خیلی مهم میومد، بزرگ بودن و زور نشنفتن اما بود ند کسانی از همکلاسی ها ویا کلاس ششمی ها که خیلی گنده تر ازمن بودند مثلاً احمد گاوی، خجسته،یکی بود اسمش یادم نیست که دستش به لامپ سقف کلاس میرسید.ولی بالاخره منم دیگه واسه خودم صاحاب ادعا بودم . آقای حسنی ناظم...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من بازی های قدیمی
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 19:43
این روزا بچه ها بازی هاشون با کامپیوتر و ایکس باکس و اینجور چیزا ست، استراحتشون هم با فیلم و کارتون دیدن اونم با تلوزیون های سی و چند اینچ اچ دی. البته هستند بچه هایی که مثل اون موقع ما از همه چیز محرومند اما مخاطب من فعلا همین گوگوری مگوری های مرفه ونیمه مرفه وکسانیکه دستشون به وبلاگ وفیس بوک میرسه. میخوام چند تا از...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من : شیطنت های کودکی 3
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 21:43
تولد سال هزار و سیصد و سی و نه سالی که چهارمین فرزند در خانواده ما از عالم غیب به عالم شهود پیوست و شدیم دو برادر و دو خواهر، حسن و حسین و فاطمه و زهرا البته نام گذاری به انتخاب پدر بود اما این نوزاد جدید دو اسمه شد چون خانواده مادرم گفتند شهلا ولی پدرم شناسنامه اونو زهرا گرفت و خودش هم بر عکس همه زهرا صدا میکنه .تولد...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من : شیطنت های کودکی 2
جمعه 5 آبانماه سال 1391 22:03
مامانم برای کمک خرج تعدای مرغ وخروس نگهداری می کرد . اون وقتا بی جهت مرغ نمی خوردیم یا وقتی مرغها مریض میشدن برای اینکه حروم نشن سرشونو می بریدند یا زمانیکه ما مریض می شدیم برای تقویت ما می کشتند اما از تخمشون مرتب استفاده می کردیم . یه روز دوباره توخونه تنها بودم که یه فکر بکری به سرم زد یه سوزن ور داشتم به آرومی یه...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من : شیطنت های کودکی
یکشنبه 30 مهرماه سال 1391 01:12
سلمونی ورآفتاب: قدیما تو خونه ها حموم نبود خیلی بهداشتی ها هفته ای یه روز حموم میرفتند، برای اینکه یقه کتامون از چرک کبره نبنده مدرسه دستور داده بودند یه یقه سفید روی یقه کت بدوزیم و مرتب اونو عوض کنیم بعداً پلاستیکی اومد که یه دستمال خیس می کشیدیم تمیز می شد. برای جلو گیری از گچلی وشپش گذاشتن دستور داده بودند مرتب...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من : دبستان 7
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1391 22:32
میدان مال فروشها دبستان : 7 به طور کلی از کلاس سوم تا ششم یعنی از ده سالگی تا چهارده سالگی اتفاقاتی توی زندگی من پبش اومد که مسیر دلخواه مادر مو برای آینده من تغییر داد و از دکتر حسین خان اون یه موجودی درست شد که خودم هم برای تبیین اون عاجزم . قصه هایی رو براتون تعریف می کنم تا بهتر متوجه بشید منظورم چیه!. پدر بعد از...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من : دبستان 6
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 00:46
آب فشاری دبستان : 6 سال 1338در ظاهر و باطن محله تغییرات مهمی ایجاد شده، حد فاصل کوچه یادگاری و افصحی باغ بزرگی بود که به قطعات متفاوتی تقسیم کرده وفروخته بودند و بعضی اقدام به ساختن خانه کردند ،در سمت خیابان حسینی توسط برادران اسکندر زاده حمام و مسجدی به نام سبحان ساختند و منطقه کم کم از سمت میدان امام حسین دارای آب...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من : دبستان 5
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1391 23:22
قهوه خانه دبستان : 5 سال هزارو سیصدو سی وهشت در کلاس سوم مشغول به تحصیل و ده سالگی را تجربه می کردم .داش حسن شش ساله شده بود و خواهر فاطمه چهار ساله، پدر تغییر شغل داده بود ، قطعه زمینی در نارمک داشتند که با فروش آن سرقفلی قهوه خانه ای را در خیابان خواجه نظام الملک (شهید اجاره دار فعلی) خریدند . روبروی کفاش خانه ارتش...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من : دبستان 4
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 02:05
توزیع آب دوران دبستان : 4 چنانکه ملاحظه فرمودید بهر جهت ما صاحب خانه شدیم یک اتاق حدوداً نه متری پرده برداری شد و هزار متر حیاط . خب ،! دیگرما یحتاج ونیاز یک خانه چیست ؟یه چاه سه متری در گوشه شمال غربی چهار دیواری حفر کردند که فقط یک متر دیوار بکشند و برای جای پا دوتا تخته انداختند رو در چاه و یه پرده هم جلوی درش، شد...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من : دبستان 3
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 01:20
دوران دبستان 3 یکی از مسایل قابل طرح وضعیت زمین و خانه های منطقه امامیه است که بخشی از آن نظام آباد می باشد و در حاشیه تهران بیرون از محدوده شهر قرار داشت. در آن زمان یعنی شصت سال قبل اوایل سلطنت محمد رضا شاه بود و ارتشیان بر مقدرات مردم تسلط داشتند. در محله ما دو نفر سرهنگ و دو نفر استوار می شناسم که متناسب با...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من : دبستان 2
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1391 12:18
دوران دبستان 2 بعد از گذشت پنجاه و پنج سال خیلی چیزها از خاطرم رفته اما اون چیزهایی هم که به خاطر دارم همش گفتنی نیست خودم شدم ممیزی و سانسور چی خودم با خودم میگم شاید فلانی راضی نباشه من راجع اون فلان مطلب رو بنویسم یا اگر در مورد اخلاق و رفتار برادرامو خواهرام یا پدر و مادر بنویسم کسی گلایه نمی کنه؟ بهر جهت سخته اما...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من : دبستان 1
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1391 01:19
آغاز مدرسه دوران دبستان 1 به امید خدا نوشتن شش سال دوم زندگیم ، که شامل دوران دبستان است را آغاز می کنم نیمه دوم شهریور بود که با مامان رفتیم بازار بزرگ برای خریدن کیف و خرت وپرت های مدرسه. برای رفتن بازار از خونه تا سر امیر شرفی رو باید پیاده می رفتیم چون اتوبوسهای میدون فوزیه اول وآخر خطش یه جا بود از میدون حرکت...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من : کودکی 6
دوشنبه 10 مهرماه سال 1391 20:46
کودکی 6 از قدیم گفتند آدم مار گزیده از طناب سفید و سیاه هم می ترسه . آقاجون وقتی از جنگ جهانی دوم واشغال ایران توسط متفقین و مصیبت های بعد از آن صحبت میکنه می فهمم ، حق داره از سیاست گریزون باشه. 25 ساله بوده که: (ارتش متفقین به بهانه حضور جاسوسهای آلمانی در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ وارد ایران می شوند نیروهای شوروی از شمال و...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من : کودکی5
یکشنبه 9 مهرماه سال 1391 00:56
۲۸مرداد شعبان خان بی مخ وچماقدارانش علیه دکتر مصدق وآزادی خواهان... کودکی 5 برای شناخت شما از وضعیت روابط اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی واخلاقی محل در آن زمان مطالبی را به عرض می رسانم. این همسایه ها که معرفی کردم از کارمند بهداری و استوار ارتش و مغنی و بناء وآقاجون من که معرف حضور هست همگی از حاشیه نشین های تهران قدیم...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من : کودکی 4
جمعه 7 مهرماه سال 1391 01:47
کودکی 4 ما در کوچه سلمانی در خانه صادق خان حبشی (خدابیامرز) مستاجر بودیم یه اطاق داشتیم . از آشپز خانه وهال و پذیرایی این جور چیزا هم خبری نبود یه مستراح گوشه حیاط برای تمامی افراد خانه(ببخشید آخه بهش نمیاد بگم توالت، خندق بود بچه که هیچ آدم بزرگم میترسید بیفته توش نتونه بیاد بیرون ) اونم چه وضعی صبح ها دیر می جنبیدی...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من 3
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 01:12
کودکی:-3 شاید این فکر برای دوستان پیش بیاید که این قصه نگاری ها با این ضعف نوشتاری و نقص عبارت پردازی چرا؟؟ پاسخ این سؤال این است که روانشناسان و جامعه شناسان معتقدند شخصیت انسان در همان خرد سالی شکل میگیرد و بررسی حوادث کودکی برای فهم شرایط زندگی و خلق و خوی مردم بسیار موثر است لذا آن دانشمند یهودی ادعا کرده بود...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من 2
سهشنبه 4 مهرماه سال 1391 19:24
کودکی : 2 فوزیه همسر اول محمد رضاپهلوی دختر ملک فاروق پادشاه مصر بود ومیدان امام حسین اولین بار که ساخته شد بنام او گذاشتند و خاطرات بسیاری از این میدان دارم که بمناسبت بعرض میرسانم کودکی:- 2 تابستان تمام شد و ما به تهران برگشتیم. از این جا شروع می کنم به معرفی افراد دور برم خانواده مادری ،پدری ،اقوام ... اول بگم من...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من : کودکی 1
دوشنبه 3 مهرماه سال 1391 17:02
کودکی:- 1 سال هزاروسیصدو سی و دو در این سال خداوند به لطف خود به من برادری وبه والدینم پسری دیگر عطا فرمود وبنا بر عقایدشان نام اورا حسن گذاردند . ماجراهای زندگی را مبتنی برآنچه در خاطر دارم وفکر می کنم که برای خواننده انبساط خاطر ی فراهم نماید وشاید در بعضی مواقع درس عبرتی یا راهنمای به حقی باشد می نویسم . عقیدتی ،...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من: شیرخوارگی 1
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 21:58
دوران شیر خوارگی : تا زمان چهار پنج سالگی را بنا بر روایت مادر نوشتم اما در قسمت های آینده محفوظات خودم را بیان خواهم نمود ان شاالله شیر خوارگی: تاج خانوم از حیاط وارد اتاق شده در حالی که دستاشو مقابل دهانش برده ومحکم هومیکنه رو به حسین کرده میگه:" مادر تو که نه میفهمی سرما چیه نه میخوای یخ حوض رو بشکنی که کهنه...
-
برگهایی از خاطرات زندگی من : تولد
شنبه 1 مهرماه سال 1391 16:12
تولد، آغاز زنگی...!به امید خدا بر آن شدم که زندگیم را بنویسم تا هم از بیکاری دچار افسردگی و بیهودگی نشوم و همچنین فراز و فرود های زندگی من درسی باشد برای دیگران لذا از هر عزیزی که تقبل زحمت کرد واین مطالب را خواند تقاضا میکنم حتما نظر خود را در زمینه موضوع نوع نگارش وهر آنچه لازم میداند بفرمایند تا من به دیده منت بر...
-
همراهی و همدلی
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1391 19:23
پیش از آنکه دین به انسانها، بینش و گرایش بدهد و به رفتارهای آنها صورت خاصی ببخشد، این انسانها هستند که بر اساس جایگاه و موقعیت تمدنی و فرهنگی و معرفت خود به دین خویش شکل می دهند. ( با هم زیستن )کلمه سادهای نیست ، شامل و مستلزم یک جهان معنی است . با هم زیستن نظیر با هم راه رفتن و یا با هم نشستن نیست که یک عمل ساده...
-
هر کسی را بهر کاری ساختند
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 16:43
مقدمات مقاله ای را آماده کرده بودم تا وضعیت نیروهای اجتماعی خودمان را بررسی وتحلیل کنم و اوضاع نابسامان وبهم ریخته گروه های مرجع که موجب گسست مردم وهرج مرج فکری شده اند که با مقاله ای از آقای عبدی مواجه شدم وآن را کافی به مطلوب یافتم لذا آنرا در معرض خوانندگان وب خودگذاشتم که امیدوارم اثر مثبت داشته باشد سیاست؛ ذوق یا...
-
کیفیت انفاق مقبول
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1391 00:54
) ملاعبدالرزاق ) عارف کاشى پیرامون آیه ( لن تنالوا البر حتى تنفقوا مماتحبون ) گفت : هر عملى که صاحبش را به خدا نزدیک کندن ( نیکى ) است و نزدیکى به خدا حاصل نمى شود، مگر به دورى جستن از آن چه که جز خداست . پس ، کسى که چیزى را دوست دارد، به همان اندازه از خدا محروم شده است و این شرک خفى است . به سبب تعلق محبتش به غیر...
-
شیعه از دیدگاه امام صادق (ع)
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 22:15
ابى اسامه زید شحّام گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: به آنان که از من اطاعت و به سخنانم عمل مىکنند سلام برسان، و به آنها بگو: شما را به تقواى خداى عز و جل، و پرهیزگارى در دین، و کوشش در راه خدا، و راستى در گفتار، و برگرداندن امانت به صاحبانش، و سجده طولانى، و خوشرفتارى نسبت به همسایگان سفارش مىکنم، زیرا حضرت محمد...
-
تفسیر آیه ای از قرآن کریم
شنبه 28 خردادماه سال 1390 20:42
(تفسیرکشاف ) در تفسیر این گفته خداى تعالى که مى فرماید : البقرة : 124 وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ گفته اند که این ، دلیل بر آنست که بدکار، شایسته پیروى نیست و کسى که فرمان و گواهى و...
-
تلخیصی ازحکایتی از کلیله ودمنه تیر انداز وماده شیر
چهارشنبه 18 خردادماه سال 1390 19:40
وبر تعذیب حیوان اقدام روا ندارند مگر جاهلان که میان خیر و شر و نفع و ضرر فرق نتوانند کرد، و به حکم حُمق خویش از عواقب اعمال غافل باشند، و نظر بصیرت ایشان به خَواتِم کارها کم تواند رسید، که علم اصحابِ ضلالت از ادراکِ مصالح بر اطلاق قاصر است و حجاب جهل، احراز سعادت را مانعی ظاهر و خردمند هر چه بر خود نپسندد در باب همچو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 خردادماه سال 1390 13:50
عجب لحظات سختی است، درمانده ام ،آچمزم، قفل شده ام،دمقم ، گریپم ، بسته ام ، نمی تونم خودم رو تعریف کنم این وضع اولین تجربه منه تا حالا اینجور معلق نشده بودم برای چی خود وخانواده خود راقربانی کردم ؟برای چه صفت بی عرضه گی را که لاشخور ها به من دادند تحمل کردم؟غربتی های بی ریشه وبی مایه را چرا مجال دادیم که این چنین همه...
-
عید ؟!
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1390 18:47
عید : هرآنچه بازآید. این واژه از عود است یعنی بازگشت،به این سبب بازگشت بهار را عید می گویند . پس از زمستان بهار و بعد ازخزان زرد رویش سبز یعنی نو شدن یعنی امید به تحول...طبیعت به ما می آموزد آنانکه زنده اند دوباره باجنبشی درخود بهار زندگی را آغاز می کنند و آنانکه بی تحرکند هیزم آتش خواهند شد ایکاش حالا که با ایشان...
-
آیا امام حسین می خواست به حکومت برسد؟
چهارشنبه 22 دیماه سال 1389 22:44
این که ماهیت حرکت امام حسین چه بوده ازگذشته تا به حال نظرات مختلفی ابراز شده وبطور کلی هرزمان که نیاز به مبارزات اجتماعی جهت براندازی حکومتی بوده گفتند امام برای تاسیس حکومت قیام نموده ودرجایی وزمانی که اصلاح حکومت را مد نظرداشتند حرکت ایشان را مصلحانه وبی خشونت مطرح نمودند ونظرات دیگری که در تحلیل نهایی به این دو نظر...