یکی ازملوک را شنیدم که شبی درعشرت روزکرده ودر میان مستی می گفت
ما را به جهان خوشتر از این یک دم نیست
کز نیک و بد اندیشه واز کس غم نیست
درویشی برهنه به سرما خفته بود گفت
ای آنکه به اقبال تودرعالم نیست
گیرم که غمت نیست ،غم ما هم نیست