مدتی این مثنوی تاخیر شد         مهلتی بایست تا خون شیر شد

   

تا نزاید بخت تو فرزند نو             خون نگردد شیر شیرین خوش شنو

سلام بر دوستان خوب و مهربان که ما را در این وبلاگ پی گیری می کنند و گلایه از عدم پی گیری خاطرات داشتند به پاس لطف دوستان بنا دارم ادامه کار را به امید خدا آغاز کنم تا چه پیش آید...

سیزده سالگی و کلاس ششمی شدن چه احساس بزرگ شدنی !! و ...

ماحرای سیاسی شدن ما ؟!!... همه چیز از قم آغاز شد