برگهایی از خاطرات زندگی من : دبستان 6

  آب فشاری  

دبستان : 6

سال 1338در ظاهر و باطن محله تغییرات مهمی ایجاد شده، حد فاصل کوچه یادگاری و افصحی باغ بزرگی بود که به قطعات متفاوتی تقسیم کرده وفروخته بودند و بعضی اقدام به ساختن خانه کردند ،در سمت خیابان حسینی توسط برادران اسکندر زاده حمام و مسجدی به نام سبحان ساختند و منطقه کم کم از سمت میدان امام حسین دارای آب لوله کشی و برق شده و افراد متناسب با بودجه وداشتن سند اقدام به ایجاد خانه وگرفتن آب وبرق می کنند(البته دقیقن نمی دانم چه سالی آب و برق به محل ما رسیده چون بعلت نداشتن سند تاسالیان زیادی از داشتن آن ها محروم بودیم) سر کوچه یادگاری یه فشاری آب گذاشته بودند تا کسانی که آب لوله کشی ندارند استفاده کنند. مامان رخت که می شست. بذار توضیح بدم رخت شستن یعنی چی؟! تا امروزیا بفهمند چرا وقتی یاد مامانم میفتم دوست دارم زار بزنم. مالباسامونو هفته ای عوض می کردیم چون هفتگی حموم میرفتیم مگر اینکه بچه ها تو گل بازی و خاک بازی لباس رو غیر قابل پوشیدن می کردند. صبحی که رخت شوران بود مامان چراغ نفتی تلمبه ای رو روشن می کرد یه قابلمه بزرگ آب میذاشت جوش بیاد طشت رخت رو با آب گرم پر میکرد بعد رخت چرک هارو به ترتیب کثیفی خیس میکرد یه نفری می شست پای طشت یه نفس صابون میزد و چنگ می زد و آب مالی می کرد تا ظهر فقط یکی دوبار به آب گوشتی که برای ظهر بار کرده بود سر می زد چون ظهر لشگر گرسنه وطلبکار!! میومدند وناهار می خواستند! اما بعد از ناهار رختارو برای آب کشیدن می برد دم فشاری خب یکی باید می رفت شیرو فشار می داد تا اونم آب بکشه من به حسن می گفتم اونم به من، بابا هم که کلا منتفی بود مگر مرد میره کمک زنش رخت بشوره!!؟ زمستونا دستاش مثل لبو قرمز می شد هی میاورد جلو دهنش هو میکرد ولی چاره چیه باید تموم بشه. حالا هر کی هم میومد پارچ یا کوزه شو برای آب خوردن پر کنه یه نقی میزد ، مگر این جا جای رخت شستنه؟ ما هم بروی خودمون نمیاوردیم.اما برق؟ ما برای روشنایی شب ها دراتاق از چراغ گرد سوز استفاده میکردیم و برای رفتن مستراح از چراغ فانوس (ببخشید) اگر بنویسم توالت یا دستشویی خب شما چه تصور می کنید؟ مکانی سرپوشیده دارای در و دیوارهای کاشی شده وکاسه سرامیک سفید که عکس آدم توش پیداست. اما وقتی بگی مستراح ، معلومه دیگه ! به جای در پرده از جنس گونی ! زمستونا بادی از زیرش  میومد که از(؟!)پشیمونت می کرد، دیوارش ازلای درزاش می تونستی بیرون رو ببینی و مارمولک های کز کرده ازترس، ما از اون می ترسیدم اونم از ما . عوض شیر آب و شلنگ یه لولهنگ( آفتابه)حلبی که قبل از ورود باید بوسیله سطل وطناب از آب انبار آب می کشیدیم پرش کنیم با خودمون ببریم، خب انصافن حق میدی که... تازه رعایت کردم والا باید می گفتم خلا یا یه چیزی توی همین مایه ها چون مستراح به عربی یعنی مکان استراحت و آرامش پس لطفا خرده نگیرید.