هود : 112 فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَکَ وَ لَا تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ پس همانگونه که فرمان یافتهاى، استقامت کن و همچنین کسانى که با تو بسوى خدا آمدهاند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام مىدهید مىبیند
هود : 113 وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ
و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب مىشود آتش شما را فرا گیرد و در آن حال،هیچ ولىّ و سرپرستى جز خدا نخواهید داشت و یارى نمىشویدبنا بر این، رکون به سوى ستمکاران، یک نوع اعتمادى است که ناشى از میل و رغبت به آنان باشد، حال چه این رکون در اصل دین باشد، مثل اینکه پارهاى از حقایق دین را که به نفع آنان است بگوید، و از آنچه که به ضرر ایشان است دم فرو بندد و افشاء نکند، و چه اینکه در حیات دینى باشد مثل اینکه به ستمکاران اجازه دهد تا به نوعى که دلخواه ایشان است در اداره امور مجتمع دینى مداخله کنند و ولایت امور عامه را به دست گیرند، و چه اینکه ایشان را دوست بدارد و دوستیش منجر به مخالطت و آمیزش با آنان شود و در نتیجه در شؤون حیاتى جامعه و یا فردى از افراد اثر سوء بگذارد.و کوتاه سخن، رکون به این معنا است که در امر دین و یا حیات دینى طورى به ستمکاران نزدیک شود که نزدیکیش توأم با نوعى اعتماد و اتکاء باشد، و دین و خدا و یا حیات دینى را از استقلال در تاثیر انداخته، و از آن پاکى و خلوص اصلیش ساقط کند و معلوم است که نتیجه این عمل این است که راه حق از طریق باطل سلوک شود، و یا حق با احیاى باطل احیاء گشته و بالأخره به خاطر احیائش کشته شود.دلیل ما بر این معنایى که کردیم این است که خداى تعالى در خطابى که در این آیه دارد، که خود تتمه خطاب در آیه قبلى است جمع کرده میان رسول خدا (ص) و مؤمنین از امتش، و شؤونى که هم مربوط به آن جناب و هم به امت اوست، همان معارف دینى و اخلاق و سنتهاى اسلامى است از جهت تبلیغ و حفظ و اجراء و تطبیق حیات اجتماعى بر آن، و همچنین عبارت است از ولایت امور مجتمع اسلامى، و شناخته شدن افراد به عنوان یک فرد مسلمان، در صورتى که به آن سنتها عمل کند. بنا بر این، نه پیغمبر مىتواند در این امور به ستمکاران رکون کند و نه امت او.بعلاوه، کاملا روشن است که این دو آیه مورد بحث به منزله نتیجهاى است که از داستانهاى ملتهاى ستمکارى استنتاج شده که خداوند به جرم ستمهایشان آنها را هلاک نموده است. این دو آیه متفرع بر آن داستانها و ناظر به آنها است، و ظلم آن ملتها تنها شرک ورزیدن و بت پرستیشان نبود، بلکه از جمله کارهاى نکوهیده آنها که خداوند از آن نکوهش کرده پیروى از ستمکاران بوده، که نتیجهاش فساد در زمین بعد از اصلاح آن مىشد، و آن فساد عبارت بود از رسمیت دادن به سنتهاى ظالمانه که والیان جور باب کرده بودند و مردم هم از آنها پیروى مىکردند. المیزان