ماهیت استبداد وراه کار دفع ورفع آن

علت تاخیر آن بود که آنچه می خواستم نمی توانستم وآنچه می توانستم مطلوب ومنظور نبود ودرشرایط فعلی ، فعلی بایسته می بایست لذا به گذشته گذشتم وبه خیال خود دوای درد را یافتم که ازگذشته های دور گرفتار آنیم ورهایی نتوانیم .درچند نوبت به عرض شما معروض می دارم باکمال خضوع وخشوع                         


سیدعبدالرحمن کواکبى‏

سومین قهرمان اصلاح در جهان سنى عرب، شیخ عبدالرحمن کواکبى است. کواکبى اهل سوریه و صفوى‏نژاد است، یعنى نسب به شیخ صفى‏الدین اردبیلى مى‏رساند. با زبان ترکى و فارسى آشنایى داشته و از پیروان عبده و به یک واسطه از پیروان سید جمال به شمار مى‏رود. کواکبى در سال ۱۲۷۱ هجرى قمرى در سوریه به دنیا آمد و بیشترین ایام عمر خود را در همان سوریه گذرانید. اواخر به مصر آمد و چند سالى هم در مصر بسر برد که اجلش فرا رسید و در سال ۱۳۲۰هجرى قمرى در سن پنجاه سالگى درگذشت.کواکبى یک مفکّر اسلامى ضد استبداد بود. با استبداد ترکان عثمانى که بر سوریه حکومت مى‏کردند سخت مبارزه مى‏کرد. از کواکبى دو اثر باقى است: یکى به نام طبایع الاستبداد که در صدر مشروطیت ایران به فارسى ترجمه شده است و دیگرى امّ القرى‏. آراء اصلاحى او در آن کتابها مندرج است.کواکبى مانند سید جمال، آگاهى سیاسى را براى مسلمانان واجب و لازم مى‏شمرد و معتقد بود «رژیم سیاسى» که مثلًا مشروطه باشد یا چیز دیگر، به تنهایى قادر نیست که جلو استبداد را بگیرد. هر رژیمى ممکن است شکل استبداد پیدا کند.در نهایت امر آنچه مى‏تواند جلو استبداد را بگیرد، شعور و آگاهى سیاسى و اجتماعى مردم و نظارت آنها بر کار حاکم است. وقتى که چنین شعور و چنین احساس و چنین آگاهى در توده مردم پیدا شد، آنوقت است که اژدهاى سیاه استبداد در بند کشیده مى‏شود. و البته این بدان معنى نیست که نباید به رژیم کار داشت و رژیم هرگونه بود، بود، بلکه به معنى این است که رژیم خوب آنگاه مفید است که سطح شعور سیاسى مردم بالا رود. و لهذا کواکبى مانند سید جمال (و بر خلاف عبده) براى فعالیتهاى سیاسى و بالا بردن سطح شعور سیاسى توده مسلمان نسبت به سایر شئون اصلاحى زندگى آنها حق تقدم قائل بود و هم معتقد بود که شعور سیاسى را با استمداد از شعور دینى آنها باید بیدار کرد. کواکبى به همبستگى دین و سیاست سخت پایبند بود و مخصوصاً دین اسلام را یک دین سیاسى مى‏دانست و معتقد بود که توحید اسلام اگر درست فهمیده شود و مردم مفهوم حقیقى کلمه توحید یعنى لا الهَ الّا اللَّه را درک کنند به استوارترین سنگرهاى ضد استبدادى دست مى‏یابند. کواکبى مانند دو سلف ارجمندش سید جمال و عبده، تکیه فراوانى بر روى اصل توحید از جنبه عملى و سیاسى مى‏کرد. او مى‏گوید: معنى کلمه لا الهَ الّا اللَّه که افضل ذکرها در اسلام شمرده شده و بناى اسلام بر آن نهاده شده، این است که معبود بحقى جز خداى بزرگ نیست و معنى عبادت، فروتنى و خضوع است. پس معنى لا الهَ الّا اللَّه این است که جز خداى یگانه هیچ موجودى شایسته فروتنى و کرنش نیست. هر خضوع و فروتنى که در نهایت امر، اطاعت امر خداى بزرگ نباشد، شرک و بت‏پرستى است. کواکبى توحید اسلامى را تنها توحید فکرى و نظرى و اعتقادى که در مرحله اندیشه پایان مى‏یابد نمى‏داند، آن را تا مرحله عمل و عینیّت خارجى توسعه و گسترش مى‏دهد، یعنى باید نظام توحیدى برقرار کرد.انصاف این است که تفسیر دقیق از توحید عملى، اجتماعى و سیاسى اسلام را هیچ کس به خوبى علامه بزرگ و مجتهد سترگ مرحوم میرزا محمدحسین نائینى (قدّس سرّه) توأم با استدلالها و استشهادهاى متقن از قرآن و نهج‏البلاغه در کتاب ذى‏قیمت تنبیه الامّة و تنزیه الملّة بیان نکرده است. آنچه امثال کواکبى مى‏خواهند، مرحوم نائینى به خوبى در آن کتاب از نظر مدارک اسلامى به اثبات رسانیده است.ولى افسوس که جوّ عوام‏زده محیط ما کارى کرد که آن مرحوم پس از نشر آن کتاب‏یکباره مهر سکوت بر لب زد و دم فرو بست.کواکبى مدعى است که هر مستبدى کوشش دارد براى تحکیم و تثبیت پایه‏هاى استبداد خود، به خودش جنبه قدسى بدهد و از مفاهیم دینى براى این منظور بهره جوید. تنها آگاهى و بالا بودن سطح شعور دینى و سیاسى مردم است که جلو این سوء استفاده‏ها را مى‏گیرد.کواکبى برخى علماى پیشین اسلامى (از اهل تسنن) را مورد انتقاد قرار مى‏دهد که آنها به نظم و امنیت، بیش از حد بها داده‏اند تا آنجا که عدل و آزادى را فداى نظم و امنیت کرده‏اند؛ یعنى به بهانه نظم و امنیت، مانع رشد آزادى شده‏اند و این همان چیزى است که مستبدان و ستمگران مى‏خواهند. ستمگران و مستبدان همواره به بهانه برقرارى نظم و حفظ امنیت، آزادى را که عالیترین موهبت الهى است و جوهر انسانیت است کشته‏اند و عدل را زیر پا قرارداده‏اند.کواکبى در رابطه نظم و آزادى، براى آزادى حق تقدم قائل است و در رابطه دین و سیاست و یا دین و آزادى، دین را عامل باارزش تحصیل آزادى واقعى و بیدارکننده احساس سیاسى مى‏شمارد و در رابطه علم و آزادى یا علم و سیاست معتقد است همه علوم الهام‏بخش آزادى نیستند و از نظر آگاهى اجتماعى‏دادن در یک درجه نمى‏باشند. لهذا مستبد از برخى علوم نمى‏ترسد بلکه خود مروّج و مشوّق آن علوم است، اما از برخى علوم دیگر سخت وحشت دارد زیرا به مردم آگاهى و شعور سیاسى و اجتماعى مى‏دهد و احساس آزادیخواهى و مبارزه با اختناق و فشار استبداد را در افراد برمى‏انگیزد. کواکبى مى‏گوید:مستبد را ترس از علوم لغت نباشد و از زبان‏آورى بیم ننماید مادامى که در پس زبان‏آورى حکمت شجاعت‏انگیزى نباشد که رایتها برافرازد یا سحر بیانى که لشکرها بگشاید ، چه او خود آگاه است که روزگار از امثال کمیت و حسّان شاعر زادن بخل ورزد که با اشعار خویش جنگها برانگیزند و لشکرها حرکت دهند و همچنین منتسکیو و شیلا را. همچنین مستبد ازعلوم دینى که تنها متوجه معاد باشد (و میان معاد و معاش، زندگى و معنویت جدایى قائل باشد) بیم ندارد ... علومى که مستبد از آنها بیم دارد علوم زندگانى هستند، مانند حکمت نظرى و فلسفه عقلى و حقوق امم و سیاست مدنى و تاریخ مفصل و خطابه ادبیه و غیر اینها از علومى که ابرهاى جهل را بردرَد و آفتاب درخشان را طالع نماید تا سرها از حرارت بسوزد

مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏24، ص: 50