کدامین راه؟

هرکه ناموخت از گذشت روزگار * هیچ ناموزد زهیچ آموزگار

کدامین راه؟

هرکه ناموخت از گذشت روزگار * هیچ ناموزد زهیچ آموزگار

برگهایی از خاطرات زندگی من: شیرخوارگی 1

 دوران شیر خوارگی : 

 

تا زمان چهار پنج سالگی را بنا بر روایت مادر نوشتم اما در قسمت های آینده محفوظات خودم را بیان خواهم نمود ان شاالله

 

شیر خوارگی: تاج خانوم از حیاط وارد اتاق شده در حالی که دستاشو مقابل دهانش برده ومحکم هومیکنه رو به حسین کرده میگه:" مادر تو که نه میفهمی سرما چیه نه میخوای یخ حوض رو بشکنی که کهنه بشوری چه خبرته؟ یه خورده ملاحضه کن ..."(البته اینو همین جا بگم تاج خانم یا بقول صاحبخانه تاج عروس بزور هفده سالش باشه)چادرو از دور گردن وکمرش باز میکنه تا خرخره میره زیر کرسی هنوز انگشتاش از سرما گزگز میکنه که صدای گریه حسین بلند میشه! تاج عروس ته قنداق رو میگره میکشه سمت خودش با ناراحتی میگه امون بده بچه ، بعد رومیکنه سمت مش غضنفر که کله بالای کرسی لمیده بود( زمستون ها اغلب بعلت سرما و یخبندان کارهای مش غضنفر تعطیله آخه پیمانکار گود برداری ساختمانه البته نه مثل این زمان،اون وقتا بجای بیل مکانیکی وکامیون با بیل دستی و خر گوال کار می کردند ) میگه حسین نگاه کن به چشمای بچه مثل این که تاب داره (قابل توجه اینکه تاج خانم وشوهرش مش غضنفر همدیگرو حسین صدا میکردند البته نمی دونم قبل از بدنیا اومدن بچه به هم چی میگفتند ) مش غضنفر درز چشماشو باز میکنه میگه: "خب تاب داشته باشه چشم منم تاب داره"اما تاج خانم همینجور که داشت آماده برای شیردادن بچه میشد باخودش می گفت: من فکر میکنم موقع حاملگی وقتی از پله های زیر زمین افتادم سر بچم خورده به پله ،درهمین زمان صدای خرپف مش غضنفر تاج خانمو از تفکراتش به پای کرسی برگرداند. بالاخره، زمستون گذشت و روسیاهیش موند به ذغال .زمستون، بهار، تابستان، پاییز، فصول و ایام می گذرد وحسین در کنار مادر بزرگ می شود( اینکه گفتم مادر! آخه بجز زمستونا باقی وقتا مش غضنفر خونه نبود بخصوص تابستونا که توخط امام زاده داود کار میکرد. قدیما برای رفتن امامزاده داود باید با ماشین می رفتند فرح زاد از اونجا کسانی که توان داشتند و پول نداشتند ویا نذر کرده بودند!! پیاده ازکوه ها بالا میرفتند تا امام زاده و کم جونا و لاجونا و تنبلا و پول دارا !! قاطر و الاغ کرایه می کردند!! مش غضنفر که یه دوجینی الاغ داشت برای حمل و نقل مسافر به فرح زاد می رفت اما از شماچه پنهون بقول تاج خانم مش غضنفرمیره فرح زاد اما تو باغ توتی زیردرختا خور پیش میکنه چاروادارا براش کار می کنند.

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:25 http://deleman43.blogsky.com/

چقدر زیبا بیان کردید خاطرات گذشته خودتون رو
امیدوارم تو راهی که قدم گذاشتید موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد