کدامین راه؟

هرکه ناموخت از گذشت روزگار * هیچ ناموزد زهیچ آموزگار

کدامین راه؟

هرکه ناموخت از گذشت روزگار * هیچ ناموزد زهیچ آموزگار

تلخیصی ازحکایتی از کلیله ودمنه تیر انداز وماده شیر

 

وبر تعذیب حیوان اقدام روا ندارند مگر جاهلان که میان خیر و شر و نفع و ضرر فرق نتوانند کرد، و به حکم حُمق خویش از عواقب اعمال غافل باشند، و نظر بصیرت ایشان به خَواتِم کارها کم تواند رسید، که علم اصحابِ ضلالت از ادراکِ مصالح بر اطلاق قاصر است و حجاب جهل، احراز سعادت را مانعی ظاهر و خردمند هر چه بر خود نپسندد در باب همچو خودی چگونه روا دارد ؟و بباید دانست که هر کرداری را پاداشی است که هرآینه به ارباب آن برسد و به تاخیری که در میان افتد مغرور نشاید بود،

تیر انداز وماده شیر

رای گفت : شنودم مثل ملوک در آن چه میان ایشان و خدم تازه گردد از خلاف و خیانت و جفا و عقوبت، و مراجعت به تجدید اعتماد؛ که بر ملوک لازم است برای نظام ممالک و رعایت مصالح بر مقتضای این سخن رفتن که الرجوع ُ الی الحق اولیٰ من التمادی فی الباطل ِ.اکنون بیان کند از جهت من داستان آن کس که برای صیانت نفس و رعایت مصالح خویش از ایذای دیگران و رسانیدن مضرت به جانوران باز باشد، و پند خردمندان را در گوش گذارد تا به امثال آن درنماند. برهمن جواب داد که : بر تعذیب حیوان اقدام روا ندارند مگر جاهلان که میان خیر و شر و نفع و ضرر فرق نتوانند کرد، و به حکم حُمق خویش از عواقب اعمال غافل باشند، و نظر بصیرت ایشان به خَواتِم کارها کم تواند رسید، که علم اصحابِ ضلالت از ادراکِ مصالح بر اطلاق قاصر است و حجاب جهل، احراز سعادت را مانعی ظاهر و خردمند هر چه بر خود نپسندد در باب همچو خودی چگونه روا دارد ؟و بباید دانست که هر کرداری را پاداشی است که هرآینه به ارباب آن برسد و به تاخیری که در میان افتد مغرور نشاید بود، که آن چه آمَدَنیست نزدیک باشد اگر چه مدت گیرد. اگر کسی خواهد که بدکرداری خود را به تمویه و تلبیس پوشیده گرداند و به زرق و شعوذه خود را در لباس نیکوکاری جلوه دهد چنان که مردمان بر وی ثنا گویند و به دور و نزدیک ذکر آن سایر شود، بدین وسیلت هرگز نتایج افعال ناپسندیده از وی مصروف نگردد و ثمره ی آن خبث باطن هرچه مُهَنا تر بیابد؛ آنگاه پند پذیرد و به اخلاق ستوده گراید. و نظیر این نشانه افسانه ی شیر است و آن مرد تیرانداز.رای پرسید که : چگونه است آن ؟ گفت :آورده اند که شیری ماده با دو بچه در بیشه ای وطن داشت.روزی به طلب صید از بیشه بیرون رفت تیراندازی بیامد و هر دو بچه ی او را بکـُشت و پوست بکِشید. چون شیر بازآمد و بچگان را از آن گونه بر زمین افگنده دید فریاد و نفیر به آسمان رسانید. و در همسایگی او شِگالی پیر بود، چون آواز او بشنود به نزدیک او رفت و گفت : موجب ضُجرت چیست ؟ شیر صورت حال باز راند و بچگان را بدو نمود.شگال گفت : بدان که هر ابتدایی را انتهایی است، و هر گاه که مدت عمر سپری شد و هنگام اجل فراز رسید لحظتی مهلت صورت نبندد، فاذا جاءَ اجلهُم لایَستاخرونَ ساعة و لایَستقدمونَ. و نیز بنای کارهای این عالم فانی بر این نهاده شده است، بر اثر هر شادی غمی چشم می باید داشت، و بر اثر هر غم شادیی توقع می باید کرد، و در همه احوال به قضای آسمانی راضی می بود که پیرایه ی مردان در حوادث صبر است.جزع در توقف دار و انصاف از نفس خود بده، و ما اصابَکَ مِن سَیئةٍ فمِن نفسِکَ. و در امثال آمده است که «یداکَ اَو کتا وَفوکَ نَفـَخ» آن چه تیرانداز با تو کرده است اضعاف آن از جهت تو بر دیگران رفته است، و ایشان همین جزع در میان آورده اند و اضطراب بیهوده کرده و باز به ضرورت صبور گشته. بر رنجدیگران صبر کن چنان که بر رنج تو صبر کردند، و نشنوده ای «کـَما تـَدین تـُدانُ ؟» هر چه کرده شود مکافات آن از نیکی و بدی بر اندازه ی کردار خویش چشم می باید داشت، چه هر که تخمی پراگند رَیع آن بی شک بَردارد. و اگر همین سیرت را ملازم خواهی بود از این ها بسی می باید دید؛ اخلاق خود را به رفق و کم آزاری آراسته گردان و خلق را مترسان تا ایمن توانی زیست.شیر گفت : این سخن را بی محاباتر بران، و به بَراهین و حُجت ها مؤکد گردان، گفت : عمر تو چند است ؟ گفت : صد سال. گفت : در این مدت قوت تو از چه بوده است ؟ گفت : از گوشت جانوران - وحوش و مردم - که شکار کردمی. گفت : پس آن جانوران که چندین سال به گوشتِ ایشان غدا می یافتی مادر و پدر نداشتند و عزیزان ایشان را سوز ِمفارقت در قلق و جزع نیاورد ؟ اگر آن روز عاقبت آن کار بدیده بودی و از خون ریختن تحرُز نموده، به هیچ حال این پیش نیامدی.چون شیر این سخن بشنود حقیقت آن بشناخت و متیقن گشت که آن ناکامی او را از خودکامی بر وی آمده است. به ترک ناشایست بگفت و از خوردن گوشت باز بود و به میوها قانع گشت. چون شگال اقبال شیر بر میوه که قوت او بود بدید رنجور شد و او را گفت : آسان ِروزی ِخود گرفتی و از قوت دیگران که تو را در آن ناقه و جَملی نیست خوردن گرفتی ! درخت خود به قوت تو وفا نکند، و این درخت و میوه و کسانی که قوت ایشان بدان تعلق دارد سخت زود هلاک شوند، چه ارزاق ایشان فرا خصمی بزرگ و شریکی عظیم افتاد. اثر ظلم تو در جان ها ظاهر می گشت، امروز نتیجه ی زهد تو در نان ها ظاهر می گردد. در هر دو حالت، عالمیان را از جور تو خلاص ممکن نیست، خواهی در معرض تهور و فساد باش، خواه در لباس عفت و صلاح !چون شیر این فصل بشنود از خوردن میوه اِعراض کرد و روزگار در عبادت مُستغرق گردانید و با خود اندیشید :این است داستان متهور بدکردار که جهانیان را مسخر عذاب خود دارد و از وخامت عواقب آن نیاندیشد تا به مانند آن مبتلا گردد، آن گاه وجه صواب و طریق رشاد اندر آن بشناسد، چنان که شیر دل از خون خوردن و خون ریختن برنداشت تا هر دو جگر گوشه ی خود را به یک صَفقِه بر روی زمین پوست باز کرده ندید، و چون این تجربت حاصل آمد از این عالم غدار اعراض نمود و بیش به نمایش بی اصل او التفات جایز نشمرد .و خردمندان سزاوارند بدان چه این اشارت را در فهم آرند و این تـَجارُب را مُقتدای عقل و طبع گردانند، و بنای کارهای دینی و دنیاوی بر قضیت آن نهند، و هر چه خود را و فرزندان خود را نپسندند در باب دیگران روا ندارند، تا فواتح و خواتم کارهای ایشان به نام نیکو و ذکر باقی مُتحلی باشد، و در دنیا و آخرت از تبَعات بدکرداری مسلم ماند.والله ُیَهدی مَن یشاءُ الی صِراطِ مستقیم ٍللذینَ اَحسَنوا الحُسنی و زیادة ٌ

                      

                    

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد